سم عشق...
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم! بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
نظرات شما عزیزان:
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم سببها را
که دارم یاد میگیرم زبان با ادبها را
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
سلام مهسا جووون.
ممطلبت جالب بود..
در باران عشق منتظرتم..
تبادل لینک یادت نره !
Power By:
LoxBlog.Com |